هانای من هانای من ، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نوشته هایی برای دخترم هانا

همین کافیه

حرف های دخترکم هانا : مامانم ... اشکاتو پاک کن ... قول میدم امشب وقتی به خدا زنگ زدم بهش بگم به تو  زنگ بزنه ... بهش میگم مامانم ناراحته ! ... می دونی من همیشه از خدا می خواستم که پای فرفری خوب بشه و دیگه تند تند در نیاد از جاش ... از خدا می خواستم فردا هم کبوترا بیان پشت پنجره اتاقم ... از خدا می خواستم کمک اقا یه تو مغازه کنه تا زود تر دوچرخه مو درست کنه ... اما مامانم حالا به خدا میگم من هیچ کدومو دیگه نمی خوام نه فرفری نه کبوترا نه دوچرخه ... مامانم خوشحال باشه و بخنده ... همین کافیه .......................................................................................................................
20 خرداد 1393

کودکانه زندگی کن

تنهایی هایت را با من قدم بزن ... هانا دستانم را بگیر و به سمت بستی فروشی بکش ...    شکلات جلو تلوزیون بنشین و کارتون سیندرلا را برای بار هزارم تماشا کن ...  کنار مورچه  ها بنشین و آن ها را تماشا کن ...   گاه گاهی در فنجان های کوچکت برایم چای بیاور تا آرامش بگیرم  مرا مجبور کن همسایه ات شوم و خانه ام پشت کاناپه باشد  هانا کودکانه  زندگی کن تا مانند من  فردا را حسورت نخوری ...
20 خرداد 1393

ترانه

هانا ی من ... ترانه های کودکانه ات چقدر زیباست وقتی با طنین دلنشین صدایت آن را زمزمه میکنی ... دوستت دارم فرشته من ............................................................................................... مامان نوشت : این لینک ترانه ای که هانای من همیشه زمزمه میکنه :   http://www.sedayab.com/?id=1325 ...
19 خرداد 1393

چقدر خوب است

چقدر خوب است دختری داشته باشی که اتفاقی نامش را هانا بگذاری شب ها برایش لالایی های مادر انه بگویی ... صبح ها عاشقانه بیدارش کنی ... گریه هایش را به اغوش بکشی دختری که مو هایش مشکی باشد چشمانش عسلی ...  دختری که تو را  " مامان م " خطاب کند روزگار مادر انه چقدر شیرین است ...
19 خرداد 1393
1